.

سال پیش پاییز و بعدتر، تصمیم گرفتم برم سراغ لیستی از چیزهایی که از دور به نظرم خوب می‌رسید و حس می‌کردم به درد مسیر آینده می‌خوره اما هیچ وقت درست و حسابی امتحانشون نکرده بودم. یادمه توی نوت‌هام نوشتم که «تجربه کن و اگه خوب نبود شجاعت رها کردن رو داشته باش.» چون می‌دونستم وقتی زمان می‌ذاری، وقتی هزار و یک فاکتور توی مغزت تلاش می‌کنند نشون بدن که فُلان چیز درست و خوب و بهتره؛ سخت میشه کنار گذاشتن و قبول اینکه «نه، این برای من ساخته نشده‌.» هرچند متفاوت اند، ولی گاهی اوقات کمی من رو یاد تمام روابط اشتباه زندگی‌ام میندازه. چون زمان گذاشته بودم، تلاش می‌کردم چیزی که درست نمیشد رو درست کنم. شاید هم از پایان می‌ترسیدم؛ ولی در نهایت شبیه موخوره است. دلت نمی‌خواد موهاتو بچینی، زمان زیادی گذشته تا بلند و زیبا شده اما اگه کوتاه نکنی فقط بیشتر از دستشون میدی، چیزی درست نمیشه، بهتر نمیشه. 

شب تولد ۲۱ سالگی، فکر کردم بیست سالگی پر از رها کردن بود و ۲۱ سالگی هم همینطور شد، فقط به شکل متفاوت. کاف بهم گفت فقط ۴ ماه از ۲۲ سالگی‌ات مونده، اتفاقی هست که دلت بخواد بیفته؟ گفتم چند تا چیز دیگه هست که هنوز مطمئن نیستم باید بهشون ادامه بدم یا مثل سال‌هایی که گذشت رها کنم و لذت ببرم از سبک‌تر شدن و کنده شدن ریشه‌هایی که بی‌فایده بودند؛ می‌خوام بدونم که باید چه تصمیمی بگیرم و احتمالا تجربه‌های بیشتری لازم دارم. 

About me
من این‌جا سکوتم رو می‌نویسم.
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان