.

قصه قصه‌ی تمام روزهایی است که دویدند و یک‌جایی جلوتر از ما گیرمان انداختند و باحوصله روحمان را واکاویدند. برای او روزهای در کنار تو بود که رج به رج روحش را بافتند و یاد نیمه روشن تو بود که او را در تاریک‌ترین اتاقک‌های ذهنش به دام می‌انداخت.
و برای تو سخن گفتن از درخشش چشم‌های او همان‌قدر سخت بود که فراموش کردنش. 
About me
من این‌جا سکوتم رو می‌نویسم.
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان