.

چیزهایی سرجای خودشون نیستند. انرژی‌ام به زیر صفر رسیده و جالبه برام که بدونم دقیقا چرا. از چند هفته پیش بدون فیلتر کردن کلی مزخرف توی مغزم رفته و توی استخر نگرانی و اضطراب شنا کردم، به خاطر اشتباه و بی‌مسئولیتی بقیه و البته ناتوانی خودم برای کنترل کردن شرایط و مدت‌هاست که با تمرکز و برنامه ننشستم پای کاری که واقعا دوست داشته باشم. ولی در هر حال زیباترین وقت سال رسیده و زیباتر هم میشه. آفتاب خوش‌رنگ و آروم شده و ساعت‌هایی که خونه ساکته بیشتر از همیشه دلم می‌خواد زندگی‌ کنم. همچنان هر روز یاد خودم میارم که تمام اون کارها رو انجام دادی برای تجربه و حالا ازشون ساده نگذر و فراموش نکن. همچنان نیاز دارم زیاد به خودم یادآوری کنم که ایده‌آلی وجود نداره و اون کارها و برنامه‌ها هم همین بود. تعجب می‌کنم که چطور اینقدر برام سخته که این ویژگی رو تغییر بدم و بپذیرم که هیچ چیز کاملی وجود نداره. 

ته ذهنم نگرانه. برای ماه‌های آینده و نامعلوم بودن خیلی چیزها. ولی در عین حال دلیلی نداره که الان بهشون فکر کنم و کاش بتونم. دلم برای اون ورژن بی‌خیال و شجاع‌تر تنگ شده چون انگار تمام سلول‌هام از تمام محتویاتشون خالی شدند و تمامش پر شده با اضطراب و خستگی. ولی باید بذارم زمان بگذره. زمان لازمه. زمان نیاز دارم. 

About me
من این‌جا سکوتم رو می‌نویسم.
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان